زيارت من و دل... .
یه عمرِ که شیرخوار میبینم میسوزم+صوت و متن مداحي طاهري
واویلا ..
یه عمرِ که شیرخوار میبینم میسوزم
یه صیدِ گرفتار میبینم میسوزم
یه ذِبحی تو بازار میبینم میسوزم
واویلا ..
یه طفلی رو که گرمِ خوابه میسوزم
یه ماهی که بیرونِ آبه میسوزم
دلم پیشِ طفلِ ربابه میسوزم
تَلذی میکرد و بهونه گرفتن
داداشم رو با تیر نشونه گرفتن
تمنایِ بابام رو نامردا دیدن
با تیرِ سه شعبه سرش رو بریدن
* فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ ..*
واویلا ..
شبه دفنِ بابام چقدر زجر کشیدم
به رویِ حصیر جسم خونیش رو چیدم
ردِ ضربۀ نیزه ها رو میدیدم
واویلا ..
برا دفن بابام کمک دست نداشتم
با دستام رگاشُ رویِ خاک گذاشتم
لبم رو زِ رو حنجرش بر نداشتم
پر از عقده ها بود ، پر از رد پا بود
دیدم رویِ جسمش که جایِ عصا بود
دلم رو آتیش زد ، غم بی کرانش
دیدم سم مرکب شکسته استخوانش
حسین …
عشق يعني نفس كشيدن تو خاك سرزمينت+ صوت مداحي پويانفر
عكس نوشته روايات روز عرفه
تسليت شهادت امام باقر عليه السلام+ صوت كريمي
تنگي در معيشت در اثر چيست؟
براي فرج تو آقا حتي دعا نكردم + صوت محمد غلوم
پيوندتان مبارك اي گوهران ناب محمدي
دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست
برپا گر این بزم شعف ذات خداست
گفتم به خرد چه اتفاق افتاده
گفتا که عروسی علی و زهرا است
#سالروز_ازدواج_حضرت_علی_و_حضرت_فاطمه_مبارک_
مادر و تنها پسرش
?#داستان_کوتاه_پندآموز
❣️مادر و تنها پسرش
??بعد از اینکه بزرگش کرد و او را به تحصیلات رهنمود کرد .. و برایش زن گرفت، گفت :
از اینجا می روم در شهری دیگر زندگی ام را آغاز می کنم …
گفت : مرا تنها می گذاری ؟
گفت : مرا ببخش مادر لطفا سد راه خوشبختی و آیندهٔ من مشو !
??این را گفت و رفت….
اما مادرش همیشه نامه هایی را برای پرس و جوی احوالش می فرستاد تا از خوب بودنش مطمئن شود …
اما او جوابی نمی فرستاد ..
??تا اینکه فکری به نظرش رسید ، نامه ای به او نوشت و گفت : پسر عزیزم از عمه ام ارثی به من رسیده است ، قطعه زمین بزرگیست که برای من پول خوبی به سبب آن فراهم شده است .
پس اگر به چیزی نیاز داشتی کافیست نامه ای بفرستی تا برایت هرچه خواستی ارسال کنم …
??تیرش به هدف خورد و پسرش هر هفته نامه می فرستاد تا مادر برایش پول ارسال کند … اما مادر غمگین نشد بلکه خوشحال بود که راهی پیدا کرده که با آن پسرش زود زود برایش نامه می فرستد … اگر چه برای مصلحت خود نامه می فرستاد..
??بعد از سه ماه دیگر نامه های پسر جوابی نداشت .. نامه آخر را نیز فرستاد اما جوابی نیامد ..
بنابراین برای کسب خبر به محل زندگی مادرش رفت و از همسایه ها احوال او را جویا شد و آنها خبر فوتش را به او دادند …
??وقتی در خانه را کوبید مردی در را باز کرد وگفت که این خانه را سه ماه پیش از پیرزن خریده است ، در حالیکه پیرزن حالش خیلی بد بوده و مریض احوال بوده است ، و معلوم نبود که پول فروش خانه را چگونه خرج کرده است و خود در خیابان می خوابید …
??او حتی وسایل منزلش را فروخته بود هنگامی که مریض بود اما آن را خرج بیماری و سلامتی خود نمی کرد …
??در آن هنگام اشک از چشمان جوان جاری شد … او فهمید که این مدت پولها را از کجا برای او می فرستاد .. شرمنده از کار خود اما بدون سود …
??اگر خداوند هنوز نعمت پدر و مادر را از تو نگرفته است آنها را با احوالپرسی ات که برایشان مانند هدیه ای است خوشحال کن و مهربانی ات را از آنان دریغ نکن که روزی تو نیز چنین انتظاری از نتیجه زحمات چندین ساله ات خواهی داشت …
❣️ با آنان مهربان باش همانگونه که آنها به تو مهربانی کردند
❣️ «رب اغفر لی و لوالدی وارحمهما کما ربیانی صغیرا »
?
#من_ماسک_میزنم
?گاهی یک ماسک زدن ساده
?ممکن است بشود آزمونِ ولایت مداری!
#من_ماسک_میزنم?
#کرونا?
چهار چيز برنگشتني... .
چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند :
1. سنگ … پس از رها کردن!
2. حرف … پس از گفتن!
3. موقعیت… پس از پایان یافتن!
4. و زمان … پس از گذشتن!
از دست ديگران مرنج
? داستان کوتاه
“رنجیدن از رفتار”
روزی “سقراط حکیم” معروف یونانی مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست؛
“علت ناراحتیش” را پرسید، پاسخ داد:
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با “بی اعتنایی” و “خودخواهی” گذشت و رفت
و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم…
سقراط گفت:
“چرا رنجیدی؟”
مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری “ناراحت کننده” است!!
سقراط پرسید:
اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از “درد وبیماری” به خود
می پیچد، آیا از دست او “دلخور و رنجیده” می شدی؟
مرد گفت:
مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم؛
“آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود!”
سقراط پرسید:
به جای دلخوری چه “احساسی”
می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد:
احساس “دلسوزی و شفقت” و سعی
می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت:
همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی آیا انسان تنها “جسمش” بیمار می شود؟
و آیا کسی که رفتارش نادرست است “روانش” بیمار نیست؟
اگر کسی “فکر و روانش” سالم باشد هرگز “رفتار بدی” از او دیده نمی شود؟
بیماری فکر و روان نامش “غفلت” است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او “طبیب روح” و “داروی جان” رساند!!!
پس از دست هیچکس “دلخور مشو” و “کینه به دل مگیر” و “آرامش” خود را هرگز از “دست مده” و بدان که؛
*هر وقت کسی “بدی” می کند، در آن لحظه بیمار است!*
فال یا نفوس بد زدن
برخی از مردم پریدن کلاغ، عطسه کردن، دیدن جغد، قدم برخی افراد و… را به فال بد می گیرند، در میان غربی ها هم رد شدن از زیر نردبان، افتادن نمکدان و هدیه دادن چاقو، به شدت به فال بد گرفته می شود.
و این در حالی است که از فال بد و یا نفوس بد زدن در آیات مختلف قرآن1 و روایات اهل بیت علیهم السلام به شدت نهی شده و در برخی روایات “نفوس بد زدن” در حدّ شرک و کفر معرفی شده است.
از پیامبر اکرم روایت شده که فرمود: “هر کس برای سفر، خانه اش را ترک کند و بر اثر فال بدی برگردد، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است."2
فال بد گرچه اثر طبیعی ندارد، ولی اثر روانی آن یک حقیقت انکار ناپذیر است.
در روایات اسلامی راه مبارزه با فال بد، توکل کردن بر خدا و اعتنا نکردن به آن، معرفی شده است.3
1. یس 19، نمل47، اعراف131
2. میزان الحکمه ج7 ص3344 حدیث11338
3. میزان الحکمه ج7 ص3345، ح11343
سید سکوت
??سید سکوت
حضرت آیت الله بهاء الدینی فرمودند:
من سیزده ساله بودم، سیدی در کوه خضر می نشست که به او می گفتند:
سید سکوت.
بیست سال بود که حرف نمی زد.
من با بعضی بچه ها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم. شخصی از روستائی آمد گفت:مریض داریم او را دعا کنید!سید با حرکات دست و اشاره به او تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است! همچنین مثل اینکه فهمیده بود ما بچه ها گرسنه هستیم با اشاره دست به ما بچه ها فهماند که در فلان منطقه پائین کوه دارند اطعام می کنند، بروید بخورید، ما رفتیم پائین به همان مکانی که آدرس داده بود، دیدیم در یک باغی آش پخته اند و به مردم می دهند.
پس از بیان این مطلب آیت الله بهاالدینی فرمودند:
بزرگان هم به او سر می زدند.
عرض شد : آقا این سید سکوت را که فرمودید بزرگان هم پیش او می رفتند، چه سری داشت؟!
استاد فاطمی نیا در جلسه ای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمودند:
خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دستشان را بردند به طرف لبشان و فرمودند: در آتش را بسته بود
خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.
ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد:
۱- عمدا نماز نخواندن
۲- به ناحق آدم کشتن
۳- عقوق والدین
۴- آبرو بردن.
┏━✨?✨?✨━┓
مورسایلین پیرزادا دختر مرفه هندی
مستر همفز جاسوس انگلیسی و حجاب
شهادت براي انسان چيزي شبيه هدف... .
ميدوني چرا به جايي نرسيدي!!!؟؟؟؟
صداي شهيد چمران+ بيوگرافي
شهادت «چمران» مشکوک نیست؟
خاطرات سرهنگ «سید محمدعلی شریفالنسب»با شهيد چمران
در روزهای ابتدایی جنگ فرماندهان ارتشی نمیتوانستند دستور دهند؛ چراکه برخی میگفتند که اینها با دشمن همکاری میکنند؛ اما حضور سرشار از رحمت «چمران» موجب شد تا ضمن تشکیل ستاد جنگهای نامنظم در خوزستان، فرماندهان را جمع کرده و نسبت به ارتش اعتمادسازی کند؛ در واقع کمکم با حضور حضرت آیتالله «خامنهای» و «چمران»، ارتشیها قدرت گرفتند و نسبت به آنها اعتمادسازی شد. بر همین اساس ارتشیها گفتند که ما آمدهایم جان خود را فدا کنیم و دشمن در حدی نیست که ما نگران آن باشیم؛ اما از پشت سر خود نگران بودیم و حالا که آقای «چمران» پشت سر ما هستند، نگرانی نداریم؛ در واقع ارتش در شروع جنگ توسط «چمران» بازسازی شد.
«جلال طالبانی» اولین نفری بود که از شهادت «چمران» خبر داشت و هنوز بیت امام خمینی (ره) هم بیخبر بود.
صحبتهایی درباره این شده بود که میگفتند شهادت «چمران» مشکوک است؛ اما من به این موضوع اعتقاد ندارم؛ چراکه خط دفاعی چمران همیشه در حدود ۲۰۰ متری دشمن بود و حتی با خمپاره سبک وی را به شهادت رسانده بودند که این نشان میدهد با دشمن فاصله بسیار کمی داشته است و این هم به دلیل شجاعت «چمران» و رزمندگانش بود.
«چمران» یک شخصیتی بسیار صمیمی، دوست داشتنی و جذاب داشت؛ آنموقع بحث جاذبه و دافعه افراد بسیار مطرح میشد و همه میگفتند که آنقدر جاذبه «چمران» زیاد است که در جنگ همه گروهها را زیر چتر حمایتی خود جمع کرده است.
«چمران» مرد خدا بود و فقط به هدف خود فکر میکرد و اینکه فردا بخواهد رییس جمهور، نماینده مجلس و… شود و قدرتی پیدا کند، اصلاً چنین اهدافی نداشت و در یک کلام یک پارچه اخلاص بود و واژهها در بیان شخصیت وی ناتوان هستند.
.mashreghnews.ir